سنتهاي کفش پوشيدن و سنتهاي لباس
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

سنتهاي کفش پوشيدن
پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مي‌فرمايد: «هنگامي که يکي از شما کفش (دمپايي) پوشيد از سمت راست بپوشد، و هر گاه خواست بيرون کند از سمت چپ بيرون کند، و هر دو را با هم بپوشد يا هر دو با هم بيرون آورد». (رواه مسلم).
اين سنت چندين بار در زندگي روزمره مسلمان تکرار مي‌گردد، زيرا که براي آمد و رفت به مسجد مي‌پوشد، همچنين براي رفتن به دستشويي، براي رفتن بيرون از منزل و دستشويي، براي بيرون رفتن از منزل و محل کار .... و هر بار که با نيت بدست آوردن ثواب و عمل به اين سنت اين چنين انجام دهد پاداش بزرگي بدست آورده است.

سنتهاي لباس
از کارهاي که غالباً تکرار مي‌شود پوشيدن و بيرون آوردن لباس است، که معمولاً يا بخاطر شستن آن است و يا بخاطر خوابيدن و يا بخاطر مسئله ديگر ...
پوشيدن و بيرون آوردن لباس سنتهاي دارد:
1-    گفتن «بسم الله» در هنگام پوشيدن و بيرون آوردن
امام نووي مي‌گويد: گفتن بسم الله در همه امور مستحب است.
2-    پيامبر -صلى الله عليه وسلم- هنگامي که لباس پيراهن رداء يا عمامه مي‌پوشيد مي‌فرمودند: «اللَّهُمَّ لَكَ الحَمْدُ أَنْتَ كَسَوتَنِيهِ، أسْألك مِنْ خَيرِهِ وخَيْرِ ما صُنع لَهُ، وأعُوذُ بِكَ مِنْ شرِّه وشَرِّ ما صُنِعَ لَهُ». الهى! ستايش براى تو است، تويى كه اين لباس را به من پوشاندى، من از تو خير اين را مسئلت دارم و همچنين خير آنچه که برايش آماده شده، و پناه مي‌برم از تو از شرش و شر آنچه که برايش ساخته شده است. (رواه أبوداود والترمذي وأحمد، صححه ابن حبان).
3-    آغاز نمودن از سمت راست هنگام پوشيدن بدليل حديث پيامبر -صلى الله عليه وسلم-: «هرگاه پوشيديد از سمت راست خودتان آغاز کنيد». (رواه الترمذي وأبوداود وابن ماجه، وهو صحيح).
4-    شلوار و پيراهن خود را اول از سمت چپ بيرون بياورد سپس سمت راست.
 



سنتهاي ورود و خروج از تواليت (دستشوئي)
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

سنتهاي ورود و خروج از تواليت (دستشوئي)
1-    وارد شدن با پاي چپ و بيرون شدن با پاي راست.
2-    دعاي داخل شدن: «اللهُمَّ إِنّي أعُوذُ بِكَ مِنَ الخُبُثِ والخبائِثِ». (متفق عليه).
3-    دعاي بيرون شدن: «غُفْرانَكَ».
هر انساني در شبانه‌روز چندين بار به دستشوئي مي‌رود. در هنگام رفتن و بيرون شدن اگر ما به اين سنت عمل کنيم، دو سنت در هنگام دخول و دو سنت در هنگام خروج انجام داده‌ايم.
الخُبُثِ والخبائِثِ: شياطين نر و ماده، از آنها پناه خواسته تا اينکه خداوند او را از شرشان محفوظ بدارد، زيرا که دستشوئي (حمام و تواليت) جاي سکونت آنهاست.



فايده و نتيجه انجام دادن اين سنتها هنگام وضو
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

فايده و نتيجه انجام دادن اين سنتها هنگام وضو

شامل فرمايش پيامبر -صلى الله عليه وسلم- مي‌شود که فرمود: «کسي که وضو گرفت، گناهان وي از بدنش بيرون مي‌شود تا جايي که از زير ناخن‌هايش نيز بيرون مي‌گردد». (رواه مسلم).

و فرمود: «هر کدام از شما که وضو بگيرد، وضوي خوب و نيکو، سپس با قلب و ذهن حاضر دو رکعت نماز بخواند، بهشت برايش واجب گشته و گناهانش نيز بخشيده مي‌گردد». (رواه مسلم).

امام نووي مي‌گويد: بخاطر اينکه شخص مجاهدت نموده و وسواس شيطان را از خود دور نموده، و قلب خودش را خالي نموده، تا اين مرتبه و منزلت بدست آورده است.

 

مسواک

اوقات بسياري است که فرد مسلمان در شبانه روز مسواک مي‌زند.

رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- فرمود: «اگر بر امتم دشوار نمي‌شد، هر آينه آنها را به مسواک‌زدن هنگام هر نماز امر مي‌کردم». (بخاري و مسلم).

در شبانه‌روز بيش از (20) بار فرد مسلمان مسواک مي‌زند. براي نماز پنجگانه، نمازهاي سنت رواتب، نماز ضحى، نماز وتر، هنگام واردشدن به منزل.

زيرا که رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- هنگامي که به منزل وارد مي‌شدند مسواک مي‌زدند چنانکه حضرت عايشه رضي الله عنها بيان نموده و حديث در صحيح مسلم آمده است.

پس اي مسلمان، هر بار که وارد منزل شدي مسواک بزن، تا اينکه سنت را انجام داده باشي، و همچنين هنگام تلاوت قرآن کريم و هنگامي که بوي دهانت بد باشد، و وقت بيدار شدن از خواب، و هنگام وضو گرفتن.

زيرا که رسول الله -صلى الله عليه وسلم- فرموده است: «مسواک دهان را پاکيزه مي‌نمايد و پروردگار را خوشنود مي‌گرداند». (رواه احمد).

فايده و نتيجه تطبيق اين سنت:

آ پروردگار از بنده‌اش خوشنود مي‌گردد.

ب دهان را پاکيزه مي‌نمايد.

علم پزشکي ثابت کرده است که همانا چوب مسواک حاوي مواد بسياري است که براي لثه و دندان مفيد است، از آنجمله:

1-    ماده ضد ميکروب.

2-    ماده ضد عفوني‌کننده.

3-    ماده پاک‌کننده دهان.

4-    ماده خوشبوکننده دهان.



سنتهاي وضو
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

سنتهاي وضو

1-    بسم‌الله گفتن.

2-    شستن دو کف دست 3 مرتبه در آغاز وضو.

3-    آب در دهان و بيني کردن قبل از شستن صورت.

4-    با دست چپ بيني را پاک نمودن بدليل حديث: «آنگاه حضرت -صلى الله عليه وسلم- 3 بار دو کف دستش را شست، سپس دهان و بيني خود را پاک نمود، سپس چهره‌اش را 3 بار شست ...».

5-   دهان و بيني را خوب تمييز نمودن، و مبالغت نمودن در آن براي کسي که روزه‌دار نباشد. بدليل حديث: «در مضمضه (آب در دهان) و استنشاق (آب در بيني) مبالغه کن، بجز در صورتي که روزه‌دار باشي ...». (أخرجه الأربعة).

معناي مبالغت در مضمضه: يعني آب را به اطراف دهان چرخاندن.

و معناي مبالغه در استنشاق: يعني آب را در بيني بکند و بالا بکشد.

6-    با يک کف دست مضمضه و استنشاق نمودن، بطوري که ميان آنها فاصله‌اي نباشد.

بدليل حديث: «پس آب را برداشت و با يک کف دست مضمضه و استنشاق نمود». (متفق عليه).

7-    مسواک زدن: و وقت آن هنگام هر شستن دهان (مضمضه) مي‌باشد.

بدليل حديث: «اگر بر امتم سخت نمي‌شد هرآئينه به آنها امر مي‌کردم که هنگام هر وضو مسواک بزنند». (رواه أحمد والنسائي).

8-    خلال کردن ريش پرپشت (انبوه). رسول الله -صلى الله عليه وسلم- هنگام وضوع گرفتن ريش خودشان را خلال مي‌کردن. (أخرجه الترمذي).

9-    مسح سر.

کيفيت مسح سر: از جلو سرش آغاز نمايد تا به آخر سرش برسد سپس به جلوي سرش برگردد.

اما مسح واجب همان مسح‌کردن تمام سر مي‌باشد به هرکيفيتي که مسح نمايد.

در حديث آمده: «رسول الله -صلى الله عليه وسلم- سر خود را با دستش مسح نمود، دستان خود را به جلو و عقب برد». (متفق عليه).

10-خلال کردن انگشتان دست و پا. بدليل حديث: «وضو را کامل بگير و ميان انگشتان خلال کن». (أخرجه الأربعة).

11-آغاز از سمت راست، يعني شروع نمودن از سمت راست براي شستن دست و پا، بدليل حديث: «پيامبر -صلى الله عليه وسلم- در کفش پوشيدن و ... پاکيزگي (وضو و غسل) آغاز از راست را مي‌پسنديدند». (متفق عليه).

12-بيش از يک بار شستن، يعني شستن صورت و دست و پا تا 3 مرتبه.

13-گفتن شهادتين بعد از فارغ شدن از وضو. چنين بگويد: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدَاً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ».

نتيجه آن چنين است که: کسي که بگويد درهاي هشتگانه بهشت برايش باز مي‌گردد از هر دري که مي‌خواهد وارد شود. (رواه مسلم).

14-در منزل وضو گرفتن: رسول الله -صلى الله عليه وسلم- فرمود: «کسي که در منزل خود وضو بگيرد، سپس به سوي مسجد برود تا اينک فريضه‌اي از فرايض الهي انجام دهد، هر گامي که بر مي‌‌دارد يک گناه ريخته مي‌شود، هر قدمي که مي‌گذارد يک منزلتي و درجه‌اي بلند مي‌شود). (رواه مسلم).

15-دست کشيدن بر اعضاي وضو قبل و بعد از ريختن آب بر آن.

16-صرفه‌جويي در آب، «حضرت پيامبر -صلى الله عليه وسلم- با پري دو کف دست وضو مي‌گرفت». (متفق عليه).

17-شستن بيش از مقدار واجب در اعضاي چهارگانه (دو دست و دو پا) وضو، زيرا که ابوهريره -رضي الله عنه- وضو گرفت و دست خود را تا بازو شست، و پاهاي خود را تا ساق، سپس گفتند: اين چنين ديدم که حضرت رسول الله -صلى الله عليه وسلم- وضو گرفتند. (رواه مسلم).

18-بعد از وضوع دو رکعت نماز خواندن، رسول الله -صلى الله عليه وسلم- فرمود: «کسي که مانند وضوي من وضو بگيرد سپس دو رکعت نماز با حضور ذهن بخواند، گناهان گذشته‌اش بخشيده مي‌گردد».

19-کامل کردن وضو: يعني ادا کردن حق هر عضوي از اعضاي وضو در هنگام شستن.

شخص مسلمان در شبانه‌روز چندين بار وضو مي‌گيرد، برخي پنج بار، و برخي بيشتر، مثلاً هنگام نماز ضحي و تهجد، و بدين روش با تکرار وضو مي‌تواند اين سنتها را تطبيق دهد تا اينکه ثواب بزرگي حاصل نمايد.



سنتهاي ورود و خروج از تواليت (دستشوئي)
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

 

سنتهاي ورود و خروج از تواليت (دستشوئي)

1-    وارد شدن با پاي چپ و بيرون شدن با پاي راست.

2-    دعاي داخل شدن: «اللهُمَّ إِنّي أعُوذُ بِكَ مِنَ الخُبُثِ والخبائِثِ». (متفق عليه).

3-    دعاي بيرون شدن: «غُفْرانَكَ».

هر انساني در شبانه‌روز چندين بار به دستشوئي مي‌رود. در هنگام رفتن و بيرون شدن اگر ما به اين سنت عمل کنيم، دو سنت در هنگام دخول و دو سنت در هنگام خروج انجام داده‌ايم.

الخُبُثِ والخبائِثِ: شياطين نر و ماده، از آنها پناه خواسته تا اينکه خداوند او را از شرشان محفوظ بدارد، زيرا که دستشوئي (حمام و تواليت) جاي سکونت آنهاست.



سوال اعرابى از پيامبر ص درباره ميوه جنت و جواب وى
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

سوال اعرابى از پيامبر ص درباره ميوه جنت و جواب وى
امام احمد از عتبه بن عبد سلمى روايت نموده، كه گفت: بيابانگردى آمد، و پيامبر ص را از حوض پرسيد و جنت را ياد نمود، بعد از آن اعرابى گفت: در آن ميوه هست؟ پاسخ داد: «بلى، و در آن درختى است كه به آن طوبى گفته مى‏شود»، مى‏افزايد: و چيزى را ياد نمود كه نمى‏دانم چه بود، گفت: كدام درخت سرزمين ما بدان مشابهت دارد؟ پاسخ داد: «چيزى از درخت سرزمينت بدان مشابهت ندارد»، و پيامبر ص افزود: «شام رفته‏اى؟» گفت: نخير، فرمود: «درختى در شام بدان مشابهت دارد، كه به آن چهار مغز  گفته مى‏شود بر يك ساق مى‏رويد و بالايش پهن مى‏گردد»، پرسيد: بزرگى خوشه‏اش چقدر است؟ گفت: مسير يكماهه كلاغى كه اصلاً استراحت نكند. پرسيد بيخ آن چه قدر بزرگ است؟ پاسخ داد: «اگر شتر جوانى را از خانواده ات حركت بدهى، قبل از اينكه اطراف آن را طى نمايد ترقوه‏اش  از پيرى مى‏شكند»، گفت: در آن انگور هست؟ پاسخ داد: «بلى»، پرسيد: بزرگى دانه‏اش چقدر است؟ پاسخ داد: هيچ گاه پدرت بز بزرگى را از ميان گوسفندانش ذبح نموده است؟» پاسخ داد: بلى، فرمود: «آيا پوستش را كشيد و به مادرت داد و گفت: اين را براى مان دلو بساز؟» پاسخ داد: بلى، اعرابى گفت: پس همان دانه مرا و اهل خانواده‏ام را سير مى‏كند؟ فرمود: «آرى، و ساير نزديكانت را». اين چنين در تفسير ابن كثير (290/4) آمده است.



سخن بريده درباره شفاعت در پيش روى معاويه 
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

سخن بريده درباره شفاعت در پيش روى معاويه 
احمد از ابن بريده و او از پدرش  روايت نموده كه: وى نزد معاويه  در حالى داخل شد، كه مردى صحبت مى‏نمود، بريده گفت: اى معاويه برايم به سخن گفتن اجازه مى‏دهى؟ گفت: آرى، - وى مى‏پنداشت كه او هم چون آن ديگر حرف خواهد زد - ، بريده گفت: از پيامبر خدا ص شنيدم كه مى‏گويد: «من اميدوارم كه در روز قيامت به تعداد آنچه در روى زمين درخت و كلوخ است شفاعت كنم»، و افزود: تو اى معاويه اميدوار آن هستى و على   اميدوارش نيست؟! اين چنين در تفسير ابن كثير (56/3) آمده است.
 
جواب جابر بن عبداللَّه به كسى كه شفاعت را تكذيب نمود
ابن مردويه از طلق بن حبيب روايت نموده، كه گفت: من از همه مردم شفاعت را شديدتر تكذيب مى‏نمودم، تا اينكه با جابربن عبداللَّه  روبرو شدم، براى او هر آيه را كه مى‏توانستم و خداوند در آن خلود و هميشگى اهل آتش را ياد مى‏نمود تلاوت كردم، وى گفت: اى طلق آيا خودت را از من خواننده‏تر به كتاب خدا و عالم‏تر به سنت پيامبر ص مى‏پندارى؟ آنانى كه [درباره شان آيات دال بر خلود را] خواندى، آنان اهل آنند، آنان مشركين اند، ولى اينان قومى اند كه مرتكب گناهانى شدند و بر اثر آن تعذيب گرديدند و بعد از آن اخراج شدند، سپس دستهايش را به گوش هايش برد و گفت: اين دو كر شوند، اگر از رسول خدا ص نشنيده باشم كه مى‏گفت: «از آتش بعد از اينكه داخل شدند بيرون مى‏شوند»، و آياتى كه تو تلاوت نمودى ما هم آن را مى‏خوانيم.
و نزد ابن ابى حاتم از يزيد فقير روايت است كه گفت: نزد جابر بن عبداللَّه نشستم، و او حديث بيان مى‏نمود و گفت: گروهى از مردم از آتش بيرون مى‏شوند، مى‏گويد: و من تا آن روز آن را منكر بودم، بنابراين خشمگين شده گفتم: از مردم تعجب نمى‏كنم، ولى از شما تعجب مى‏نمايم اى ياران محمد ص!! گمان مى‏كنيد، كه خداوند تعدادى را از آتش بيرون مى‏كند، در حالى كه خداوند مى‏گويد:
[يريدون آن يخرجوا من النار و ما هم بخارجين منها]الايه. (المائده:37)
ترجمه: «مى‏خواهند از آتش خارج شوند، ولى آنان از آن خارج نخواهند شد».
آن گاه يارانش مرا نكوهش كردند، و او كه بردبارترين ايشان بود گفت: اين مرد را بگذاريد، آن آيه درباره كفار است و تلاوت نمود:
[ان الذين كفروا لو ان لهم ما فى الارض جمياً و مثله معه ينفتدوا به من عذاب يوم القيامة] تا اين كه به اينجا رسيد [و لهم عذاب مقيم]. (المائده: 37 36)
ترجمه: «كسانى كه كافر شدند اگر تمام آنچه روى زمين قرار دارد و همانند آن، براى آنان باشد، و آنها را براى نجات از مجازات روز قيامت بدهند... و براى آنان مجازات پايدارى است».
[بعد از آن گفت:] آيا قرآن را نمى‏خوانى؟ گفتم: بلى مى‏خوانم، آن را حفظ نموده‏ام، گفت: آيا خداوند نمى‏گويد:
[و من الليل فتهجد به نافلة لك، عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا]. (الاسراء:79)
ترجمه: «پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن )و نماز( بخوان، اين يك وظيفه اضافى براى توست، تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد».
اين همان مقام است، خداوند تعالى اقوامى را در آتش به سبب خطاهاى شان تا وقتى كه خواست نگه مى‏دارد و با آنان حرف نمى‏زند، و وقتى كه خواست ايشان را بيرون نمايد، بيرون شان مى‏كند، مى‏گويد: و بعد از آن ديگر به تكذيب شفاعت عودت ننمودم. اين چنين در تفسير ابن كثير (54/2) آمده است.



ترس و هراس عمر از حساب آخرت
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

ترس و هراس عمر از حساب آخرت
در بخش احتياط در مصرف از بيت المال بر خود، قول عمر  براى عبدالرحمن بن عوف گذشت، البته وقتى كه از وى چهار هزار درهم قرض خواست، و او به فرستاده عمر گفت: به او بگو آن را از بيت المال بگيرد، و باز مستردش نمايد. هنگامى كه شخص فرستاده شده نزدش آمد و او را از آنچه عبدالرحمن گفت خبر داد، آن بر وى گران تمام شد، و عمر با او روبرو شد و گفت: تو گوينده هستى كه: آن را از بيت المال بگيرد؟! و اگر قبل از آمدن آن درگذشتم مى‏گوييد: آن را اميرالمومنين گرفته است، آن را برايش بگذاريد، و روز قيامت به آن مؤاخذه شوم!!.
 
گريه ابوهريره و معاويه(رضى‏اللَّه‏عنهما) هنگامى كه حديثى را درباره آخرت شنيدند
در تأثيرپذيرى از علم خداوند تعالى و علم پيامبرش، آه كشيدن شديد ابوهريره  خواهد آمد و هم چنين افتادنش بر رويش، تا اينكه شفى اصبحى وى را بلند نمود و خيلى وقت محكم گرفت، البته هنگامى كه حكم خداوند تبارك و تعالى را درباره قارى، صاحب مال و كسى كه در راه خدا كشته شده ذكر نمود، و گريه شديد معاويه هم هنگامى كه اين حديث را شنيد - حتى كه گمان نمودند وى هلاك شده است - خواهد آمد.
 
ايمان به شفاعت 
قول پيامبر ص به اين كه  شفاعتم در برگيرنده هر آن فرد از امتم است  كه بدون شريك آوردن چيزى به خداوند از دنيا رفته است
بغوى و ابن عساكر از عوف بن مالك  روايت نموده‏اند كه گفت: در آخر شب پيامبر ص ما را در جايى پايين آورد، و هر يك از ما سرش را بر بازوى شترش گذاشت، در يك وقت شب بيدار شدم، و رسول خدا ص را نزد سواريش نديدم، اين پديده مرا در هراس و خوف افكند، بنابر آن در تلاش و جستجوى رسول خدا ص به راه افتادم، ناگهان به معاذ بن جبل و ابوموسى اشعرى (رضى‏اللَّه عنهما) برخوردم، كه آنان را نيز آنچه مرا به ترس و هراس افكنده بود ترسانيده بود، در حالى كه ما در اين حالت قرار داشتيم، ناگهان آوازى در بالاى دره چون آواز آسياب شنيديم، و او را از مسئله‏اى كه اتفاق افتاده بود خبر داديم، نبى خدا ص فرمود: «امشب كسى از نزد پروردگارم عزوجل نزدم آمد، و مرا در ميان شفاعت و اين كه نصف امتم داخل جنت شود اختيار داد، و من شفاعت را اختيار نمودم»، گفتم: اى نبى خدا، تو را به خدا و حق صحبت و همراهى سوگند مى‏دهم، كه ما را از اهل شفاعت بگردانى، فرمود: «شما از اهل شفاعتم هستيد»، آن گاه با پيامبر خداص به راه افتاديم تا اينكه نزد مردم رسيديم، و دريافتيم  كه آنان نيز وقتى نبى خدا ص را گم نموده‏اند در هراس افتاده‏اند، و نبى خدا ص فرمود: «كسى از نزد پروردگارم آمد، و مرا در ميان شفاعت و اينكه نصف امتم داخل جنت شود اختيارى نمود، و من شفاعت را اختيار نمودم»، آنان به او گفتند: تو را به خدا و صحبت و همراهى سوگند مى‏دهيم، كه ما را از اهل شفاعتت بگردانى، هنگامى كه در اطرافش گرد آمدند، نبى خدا ص فرمود: «من كسى را كه حاضر است گواه مى‏گيرم، كه شفاعتم در برگيرنده هر آن امتى‏ام است كه بدون شريك آوردن چيزى به خداوند در گذشته باشد». اين چنين در الكنز (271/7) آمده است.
 



قصه فاطمه(رضى‏ اللَّه‏ عنها) با پدرش ص هنگامى كه براى طلب دنيا رفت و از نزدش با فايده اخروى برگشت
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

قصه فاطمه(رضى‏ اللَّه‏ عنها) با پدرش ص هنگامى كه  براى طلب دنيا رفت و از نزدش با فايده اخروى برگشت
ابوالشيخ در بخشى از حديثش از سويد بن غفله روايت نموده، كه گفت: على  گرسنه شد، و به فاطمه گفت: اگر نزد پيامبر ص بروى و از وى چيزى بخواهى بهتر مى‏شود، وى در حالى نزد پيامبر ص آمد كه‏ام ايمن (رضى‏اللَّه عنها) نزدش بود، فاطمه (رضى‏اللَّه عنها) دروازه را زد، آن گاه پيامبر ص به‏ام ايمن فرمود: «اين دق الباب فاطمه است، و در ساعتى نزدمان آمده، كه عادت آمدن را در آن ساعت نزد ما نداشت»، فاطمه گفت: اى رسول خدا، طعام ملائك تهليل و تسبيح و تحميد است، طعام ما چيست؟ فرمود: «سوگند به ذاتى كه مرا به حق مبعوث نموده، در خانه آل محمد از ابتداى سى روز تا  حال آتشى افروخته نشده،  بزهايى براى ما آمده، اگر خواسته باشى پنج بز برايت مى‏فرستيم، و اگر خواسته باشى پنج كلمه را به تو ياد مى‏دهم كه جبريل آن‏ها را به من ياد داده است»، گفت: بلكه همان پنج كلمه را به من بياموز كه جبريل آن‏ها را به تو ياد داده است، فرمود: «بگو: يا اول الاولين، و يا آخرالاخرين، و يا ذا القوه المتين و يا راحم المساكين، و يا ارحم الراحمين»، (اى اول اولين‏ها، و اى آخر آخرين‏ها، و اى صاحب قوت محكم، و اى رحم كننده مسكينان و اى رحم كننده‏ترين رحم كنندگان). آن گاه وى برگشت و نزد على آمد، على گفت: چه آوردى؟ پاسخ داد: از نزد تو براى طلب دنيا رفتم ولى آخرت را برايت آوردم، گفت: اين بهترين روزهايت است. اين چنين در الكنز (302/1) آمده، و گفته: در راويان آن كسى را نديدم كه جرح شده باشد، مگر اينكه صورت آن، صورت مرسل است، و اگر سويد آن را از على شنيده باشد متصل است.
 
قول ابوموسى درباره سبب روگردانى مردم از آخرت
ابونعيم در الحليه  (259/1) از انس بن مالك  روايت نموده، كه گفت: در يكى از سفرهاى ابوموسى همراهش بوديم، وى شنيد كه مردم با هم صحبت مى‏نمودند، و فصاحتى را شنيدى، آن گاه گفت: اى انس چرا اينطور مى‏شنوم؟ بيا تا پروردگارمان را ياد كنيم، چون بعضى از اين‏ها نزديك است كه پوست را با زبانش شق نمايد!  بعد از آن به من گفت: اى انس مردم را از علاقمندى به آخرت چه باز داشته و تنبل ساخته است؟ مى‏گويد: گفتم: شهوت‏ها و شيطان، گفت: نه، به خدا سوگند، دنيا براى شان تعجيل شده و آخرت به تأخير افكنده شده است، و اگر مى‏دانستند نه از آخرت روى مى‏گردانيدند و نه به دنيا روى مى‏آوردند.
 
ايمان به آنچه در روز قيامت مى‏باشد 
اميد پيامبر ص كه امتش نصف اهل جنت باشد
ترمذى از عمران بن حصين  روايت نموده - و آن را صحيح دانسته - كه گفت: هنگامى كه نازل شد:
[يا ايهاالناس اتقوا ربكم] تا به اين قول خداوند [ولكن عذاب‏اللَّه شديد]. (الحج:2 1)
ترجمه: «اى مردم! از پروردگاتان بترسيد... وليكن عذاب خداوند شديد است».
 مى‏گويد: و اين آيه در حالى  بر وى نازل گرديد كه در سفر بود، و گفت: «آيا مى‏دانيد كه آن چه روزى مى‏باشد؟» گفتند: خدا و پيامبرش داناترند، گفت: «آن روزى است كه خداوند به آدم مى‏گويد: گروه اهل آتش را بفرست، پاسخ مى‏دهد: اى پروردگارم، گروه اهل آتش كدامند؟ مى‏گويد: نهصدونودونه تن به سوى دوزخ اند و يك تن به سوى جنت» آن گاه مسلمانان به گريه افتادند، و رسول خدا ص فرمود: «نزديك شويد و عمل نيكو كنيد، چون هرگاه نبوتى آمده، پيش از آن جاهليتى بوده است»، افزود: «همان عدد از جاهليت گرفته مى‏شود، اگر كامل شد خوب، و اگر نشد از منافقين كامل كرده مى‏شود، مثال شما و مثال امت‏ها چون غده‏اى است در بازوى حيوان يا مانند خال در پهلوى شتر»، بعد از آن گفت: «من اميدوارم كه ربع اهل جنت باشيد»، آن گاه آنان تكبير گفتند، بعد از آن گفت: «من اميدوارم كه ثلث اهل جنت باشيد»، و تكبير گفتند: بعد از آن فرمود: «من اميدوارم كه نصف اهل جنت باشيد» و آنان تكبير گفتند، راوى مى‏افزايد: نمى‏دانم كه دو سوم هم گفت يا خير. اين چنين اين را امام احمد و ابن ابى حاتم روايت نموده‏اند.
و نزد بخارى در تفسير اين آيه از ابوسعيد  روايت است كه گفت: پيامبر ص فرمود: «خداوند تعالى روز قيامت مى‏گويد: اى آدم ، پاسخ مى‏دهد: لبيك ربنا و سعديك، آن گاه به صدايى فرياد مى‏كند: خداوند تو را امر مى‏كند كه از ذريه ات گروهى را به سوى آتش بيرون كن، مى‏پرسد: اى پروردگار، اهل آتش كى‏اند؟ مى‏فرمايد: از هر هزار - مى‏پندارمش گفت: - نهصدونودونه تن، آن گاه است كه هر حامله‏اى حملش را مى‏گذارد و پسر پير مى‏گردد.
[وترى الناس سكارى و ما هم بسكارى ولكن عذاب‏اللَّه شديد]. (الحج :2)
ترجمه: «و مردم را مست مى‏بينى، در حالى كه آنان مست نيستند، بلكه عذاب خداوند سخت است».
اين بر مردم گران تمام شد، حتى كه روى‏هاى شان تغيير نمود، آن گاه پيامبر ص فرمود: «از يأجوج و مأجوج نهصدونودونه تن و از شما يك تن، شما در ميان مردم چون موى سياه در پهلوى گاو سفيد، يا چون موى سفيد در پهلوى گاو سياه هستيد، و من اميدوارم كه ربع اهل جنت باشيد»، و ما تكبير گفتيم، بعد از آن فرمود: «ثلث اهل جنت» و تكبير گفتيم، بعد از آن گفت: «نصف اهل جنت» و تكبيرگفتيم. اين را بخارى در غير اين موضع هم روايت نموده، و مسلم هم روايت كرده، و نسائى آن را در تفسيرش روايت نموده است. اين چنين در تفسير ابن كثير (204/3) آمده است. حاكم (/568ك4) اين را از ابن عباس  به مانند آن روايت نموده، و در روايتش آمده: اين بر قوم گران تمام شد و اندوه و رنج دامن گيرشان گرديد.
 



گريه يكى از اصحاب در حال مرگش به سبب اين كه نمى‏دانست خداوند برايش چه مقدر نموده است
  • مربوط به موضوع » <-CategoryName->

گريه يكى از اصحاب در حال مرگش  به سبب اين كه نمى‏دانست خداوند برايش چه مقدر نموده است
احمد از ابونضره روايت نموده كه: مردى از اصحاب پيامبر ص كه به او ابوعبداللَّه  گفته مى‏شد، يارانش جهت عيادت وى نزدش آمدند در حالى كه وى گريه مى‏نمود، به او گفتند: چه تو را مى‏گرياند؟ آيا رسول خدا ص برايت نگفته است كه: «بروتت را بگير و بعد بر آن مداومت نما تا اينكه با من روبرو شوى»، گفت: بلى، ولى از رسول خدا ص شنيدم كه مى‏گفت: «خداوند عزوجل قبضه‏اى را با دست راستش گرفت و گفت: اين براى اين  و پرواندارم، و قبضه ديگرى را - با دست ديگرش - گرفت و گفت: اين براى اين  و پروا ندارم»، و من نمى‏دانم كه در كدام يكى از آن دو قبضه هستم. هيثمى (186/7) مى‏گويد: رجال آن رجال صحيح‏اند.
 
گريه معاذ هنگامى كه مرگش فرا رسيد  چون نمى‏دانست كه خداوند برايش چه مقدر نموده است
طبرانى از معاذ بن جبل  روايت نموده است، كه گفت: هنگامى كه مرگش فرا رسيد، گريه نمود، به او گفت:  چه تو را مى‏گرياند؟ گفت: به خدا سوگند، من از هراس مرگ و بر دنيايى كه از خود باقى مى‏گذارم گريه نمى‏كنم، ولى از رسول خدا ص شنيدم كه مى‏گفت: «آنان دو قبضه‏اند: قبضه‏اى در آتش، و قبضه‏اى در جنت»، و من نمى‏دانم كه در كدام قبضه‏ها مى‏باشم. هيثمى (187/7) مى‏گويد: در اين براء بن عبداللَّه الغنوى آمده و ضعيف مى‏باشد، و حسن معاذ را درك ننموده است.
 
قول ابن عباس (رضى‏اللَّه‏عنهما) درباره كسى كه در قدر صحبت نموده بود
احمد از محمدبن عبيدالملكى از عبداللَّه بن عباس  روايت نموده است، كه گفت: براى ابن عباس گفته شد مردى نزد ما آمده و قدر را تكذيب مى‏كند، گفت: مرا به طرف وى راهنمايى كنيد - او در آن روز كور شده بود - گفتند: اى ابوعباس تو با وى چه كار مى‏كنى؟ گفت: سوگند به ذاتى كه جانم در دست اوست، اگر بر وى دست يابم بينى‏اش را دندان ميگيرم تا قطعش كنم، و اگر گردنش به دستم بيفتد آن را خواهم شكست!! چون من از رسول خدا ص شنيدم كه مى‏گفت: «گويى من زنان بنى فهر را مى‏بينم كه خزرج  را در حالى كه مشرك‏اند طواف مى‏كنند و باسرين‏هاى شان حركت مى‏كند»، اين - [تكذيب به قدر] - نخستين شرك اين امت است، سوگند به ذاتى كه جانم در دست اوست، بدى رأى ايشان، اينان را به جايى مى‏كشاند كه خداوند را از اين كه خيرى را مقدر نموده باشد مى‏كشند، چنان كه وى را از اين كه شرى را مقدر نموده باشد كشيده‏اند. و نزد ابن ابى حاتم از عطاء بن ابى رباح روايت است كه گفت: در حالى نزد ابن عباس(رضى‏اللَّه‏عنهما) آمدم، كه آب زمزم مى‏كشيد و پايين لباس هايش تر شده بود، به او گفتم: درباره قدر سخن گفته شده است، گفت: آيا اين را نموده‏اند؟! گفتم: آرى، فرمود: به خدا سوگند، اين آيه جز درباره ايشان نازل نشده است:
 [ذوقوا مس سقر. انا كل شى‏ء خلقناه بقدر]. (القمر:49 48)
ترجمه: «بچشيد مزه آتش دوزخ را. ما هر چيز را به اندازه پيدا كرده‏ايم».
اينان شريران اين امت‏اند، مريضان شان را عيادت نكنيد، بر مردگان شان نماز مگزاريد، اگر يكى از ايشان را ديدم چشم هايش را با اين دو انگشتم مى‏كشم. اين چنين در تفسير ابن كثير (267/4) آمده است. و ابونعيم در الحليه  (325/1) از ابن عباس (رضى‏اللَّه عنهما) روايت نموده، كه گفت: دوست دارم كه مردى از اهل قدر  نزدم باشد و سرش را بزنم! پرسيدند چرا؟ گفت: چون خداوند متعال لوح محفوظ را از مرواريد سفيد پيدا نموده و دو لبه آن ياقوت سرخ است، قلمش نور، كتابش نور و مساحتش چون مابين آسمان و زمين است، هر روز در آن سيصد و شصت بار نظر مى‏كند، و به هر نظر كردنى مى‏آفريند، مى‏ميراند، زنده ميكند، عزت مى‏دهد، ذليل مى‏سازد و آنچه بخواهد انجام مى‏دهد.
 
قطع رابطه ابن عمر(رضى‏اللَّه‏عنهما) با يكى از  دوستانش كه درباره قدر چيزى گفته بود
احمد از نافع روايت نموده، كه گفت: ابن عمر (رضى‏اللَّه عنهما) رفيقى داشت از اهل شام كه با او مكاتبه داشت، ابن عمر به او نوشت: به من خبر رسيده، كه تو درباره چيزى از قدر سخن گفته‏اى، زنهار كه ديگر برايم نامه بنويسى، چون من از رسول خدا ص شنيدم كه مى‏گفت: «در امتم كسانى خواهد بود كه قدر را تكذيب مى‏كنند». ابوداود اين را از احمدبن حنبل به اين لفظ، چنان كه در تفسير ابن كثير (268/4) آمده، روايت نموده است.
 
سخن على درباره قدر و در مورد كسى كه در آن چيزى بگويد
ابن عبدالبر در العلم از نزّال بن سبره روايت نموده، كه گفت: به على  گفته شد: اى اميرالمؤمنين، آنجا اقوامى هستند كه مى‏گويند: خداوند آنچه را مى‏باشد تا واقع شدنش نمى‏داند، فرمود: مادرهاى شان آنان را گم كنند، اين را از كجا گفته‏اند؟! گفته شد: اين قول خداوند را در قرآن تأويل مى‏نمايند:
[و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم والصابرين و نبلوا اخباركم]. (محمد:31)
ترجمه: «ما شما را حتماً مى‏آزماييم تا مجاهدين و صابران تان را بدانيم و خبرهاى شما را مى‏آزماييم».
على فرمود: كسى كه نداند هلاك شده است، بعد به منبر رفت و پس از حمد و ثناى خداوند گفت: اى مردم، علم را بياموزيد، بدان عمل كنيد و به ديگران آن را بياموزيد. كسى كه چيزى از كتاب خداوند را ندانست و برايش مشكلى پيش آمد از من بپرسد، به من خبر رسيد كه قومى مى‏گويند: خداوند آنچه را مى‏باشد تا واقع شدنش نمى‏داند، البته به استناد اين قول خداوند: [ولنبلونكم حتى نعلم المجاهدين]، هدف از اين قولش: تا بدانيم، اين است كه مى‏گويد: تا كسى را كه بر وى جهاد و صبر نوشته شده ببنيم، كه آيا او على‏رغم رسيدن و آمدن آنچه بر وى فيصله نموده‏ايم جهاد و صبر مى‏كند يا خير. اين چنين در الكنز (265/1) آمده است. و در توكل، قول على  گذشت كه: در زمين چيزى به وقوع نمى‏پيوندد، تا اينكه در آسمان فيصله نشود، و براى هر كسى دو فرشته مقرر شده‏اند، كه از وى دفاع مى‏كنند و حراست مى‏نمايند. تا اين كه قدر وى بيايد، ووقتى كه قدرش آمد، او را با قدرش رها مى‏كنند، و بر من از طرف خداوند وقايه و سپر محكمى است، و وقتى اجلم بيايد از من دور مى‏شود، و انسان تا وقتى طعم و لذّت ايمان را نمى‏چشد كه نداند و بر اين باور نباشد كه آنچه به او رسيده از وى رد نمى‏شده، و آنچه به وى نرسيده، به او نمى‏رسيده است. ابوداود اين را در القدر روايت نموده است.
 
آنچه عمر درباره قدر بر منبر مى‏سرود
بيهقى در الاسماء و الصفات (ص243) از ابن مسعود  روايت نموده، كه گفت: عمر بن خطاب در اكثر خطبه هايش، بر منبر مى‏گفت:
خفّض عليك فان الامور
بكف الاله مقاديرها
فليس بآتيك منهيّها
ولا قاصر عنك مامورها
ترجمه: بر خود آسان گير، چون اندازه و تقدير امور به دست خداست، آنچه از آنها باز داشته شده به سراغت نمى‏آيد، و آنچه از آنها موظف گرديده از تو كوتاهى نمى‏نمايد.
 ايمان به نشانه‏هاى قيامت   قول پيامبر (ص) هنگامى كه  اين آيه نازل شد: فاذا نقر فى الناقور
 ابن ابى شيبه، طبرانى و ابن مردويه از ابن عباس (رضى‏اللَّه عنهما) روايت نموده‏اند كه گفت: هنگامى كه نازل شد:
[فاذا نقر فى الناقور]. (المدثر:8)
ترجمه: «وقتى كه در صور دميده شود».
پيامبر ص فرمود: «چگونه راحت سپرى كنم، در حالى كه صاحب صور، - صور را در دهن گرفته است، و پيشانيش را پايين نموده، انتظارمى كشد كه چه وقت امر مى‏شود تا بدمد». آن گاه ياران پيامبر ص گفتند: پس چه بگوييم؟ فرمود: «بگوييد: حسبنااللَّه و نعم الوكيل، على‏اللَّه توكلنا، «خداوند براى ما كافى است و او نيك محافظ و نگهبان است، بر خداوند توكل نموديم». اين چنين در الكنز (270/7) آمده، و گفته: حسن است، اين را باوردى از ارقم بن ابى الارقم همانند آن روايت نموده و در روايتى آمده: هنگامى كه ياران پيامبر خدا ص آن را شنيدند، براى شان گران تمام شد و گفتند: اى رسول خدا، چه بكنيم؟ فرمود: «بگوييد: حسبنااللَّه و نعم الوكيل».